اشعار شب نهم محرم (تاسوعا) – روضه حضرت عباس(ع)
این آبها که ریخت ، فدای سرت که ریخت
اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت
گفته خدا دو بال برایت بیاورند
در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت
اثبات شد به من که تو سقای عالمی
بر خاک قطره قطره ی چشم ترت که ریخت
طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند
شرمنده اند ، بازوی آب آورت که ریخت
گفتم خدا به خیر کند قامت تو را
این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت
وقت نزول این بدن نا مرتّبت
مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت
معلوم شد عمود شتابش زیاد بود
بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت
اما هنوز دست تو را بوسه می زنم
این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت
علی اکبر لطیفیان
*****************
همه حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن دم با توست
من از این جزر و مد سینه زنانت خواندم
ماه من شورش شبهای محرم با توست
دشمن از ترس تو مژه بر هم نزند
غضب آلوده ای و خشم خدا هم با توست
با حضورت حرم آل علی آرام است
تا زمانی که در این معرکه پرچم با توست
علقمه زیر شتاب نفست میسوزد
وعده ای داده ای و چشمه زمزم با توست
خرد شد ریخت به پایت همه هست حسین
قد بر افراشتن این کمر خم با توست
علیرضا لک
*****************
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقا شدهاى
آب از هيبت عباسى تو مىلرزد
بى عصا آمدهاى حضرت موسى شدهاى
به سجود آمدهاى يا كه عمودت زدهاند
يا خجالت زدهاى وه كه چه زيبا شدهاى
يا اخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت
كمر خم شده را غرق تماشا شدهاى
منم و داغ تو و اين كمر بشكسته
توئى و ضربهاى و فرق ز هم وا شدهاى
سعى بسيار مكن تا كه ز جا برخيزى
كمى هم فكر خودت باش ببين تا شدهاى
ماندهام با تن پاشيدهات آخر چه كنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شدهاى
مادرت آمده يا مادر من آمده است
با چنين حال به پاى چه كسى پا شدهاى
تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود
در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شدهاى
علی اکبر لطیفیان
*******************
تیغ بین دو ابروش به هم برگشته
آنکه ابروش چنان تیغ دو دم بر گشته
بس که موزون و تراز است به چشمم انگار
پیش بالاش بلندای علم برگشته
رد پایش طرف آب چرا این گونه ست؟
یک قدم رفته به پیش و دو قدم برگشته
خوب دقت کن از طرز قدم ها پیداست
که به کرات سرش سمت حرم برگشته
چقدر تیر که تا سینه ی او آمده و
دختری خورده به عباس قسم برگشته
ار سر یوسف تا آخر قرآن تنش
آیه ی کوتاه دست قلم برگشته
تیغ وا کرده دو ابرو وسط پیشانیش
آنکه ابروش چنان تیغ دودم برگشته
مهدی رحیمی
******************
بیا به علقمه دریاب تکسوارت را
به خاک بنگر علمدار کارزارت را
تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین
مگیر از من بی دست این جسارت را
مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا
به امر مادرتان گفتم آن عبارت را
بگیر لالة چشمم که خوب بنگرمت
بده دوباره به من فرصت زیارت را
خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه
چگونه بنگرم اطفال بیقرارت را
سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من
به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را
صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم
یقین به خنده کشیدند انکسارت را
سریع تر برو که این نگاه های حریص
شروع کرده به سمت خیام غارت را
محمد بیابانی
*******************
گفتند ماهيها که آب آوردهاي سقا
نوشيدم و ديدم شراب آوردهاي سقا
پيچيده ابرو! در افق عطر تو پيچيده
گل کردهاي در خون، گلاب آوردهاي سقا
رفتي بپرسي: آخرين پيمان عاشق چيست؟
پيداست از چشمت جواب آوردهاي سقا
روشنتري از هر شبِ ديگر، مگر اينبار
از برکهي مهتاب آب آوردهاي سقا؟
يک آه از تار دلت، از نالهي نيها
تا پردهي اشک رباب آوردهاي سقا
چون ماه در منظومهي آغوش خورشيدي
ماهي که داغ آفتاب آوردهاي سقا
خون ميرود، ... اما بيا يک گام اينسوتر
حالا که تا اين بيت تاب آوردهاي سقا
يک شورهزار شعر ميبيني و ديگر هيچ
آبي براي اين سراب آوردهاي سقا؟
قاسم صرافان
*****************
از خواهش لبهاي او بي تاب شد آب
از شرم آن چشمان آبي آب شد آب
وقتي که خم شد نخلها يکباره ديدند
لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب
آنقدر بر بانوي دريا سجده ميکرد
تا در قنوت آخرش محراب شد آب
زيباترين طرح خدا بر پردهها رفت
وقتي ميان دستهايش قاب شد آب
يک لحظه با او بود اما تا هميشه
از چشمهاي تشنهاش سيراب شد آب
آن تيرها، شمشيرها باريد و باريد
توفان گرفت و گرد او گرداب شد آب
تير آمد و ... از حسرت مشکي که ميمرد
مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب
قاسم صرافان
*******************
عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد
عاقبت ماه جمال تو دو تا خواهد شد
تیر ها زائر چشمان سیاهت گردند
چشمت آیینه تمثال خدا خواهد شد
بعد تو یک حرم و لشکری از نامردان
غیرت الله چه گویم؟ که چه ها خواهد شد
نفس سوخته مشک پر آبت گوید
العطش زمزمه اهل سما خواهد شد
جسم پر خون در علقمه و بین حرم
هیبت روضه العباس به پا خواهد شد
بی عمو خیمه و بی آب شود مشک عمو
شادی خیمه مبدل به عزا خواهد شد
لشگری هلهله فتح به پا خواهد کرد
دختری بین حرم نوحه سرا خواهد شد
بی علمدار علم دست یتیمان افتد
گیسوی سوخته در باد رها خواهد شد
علقمه قبله حاجات خلائق گردد
نام تو آیه ایثار و وفا خواهد شد
سید محمد میر هاشمی
******************
ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد
مشک می ریزد و چشم تر تو می ریزد
مژه های تو خودش لشکری از طوفان است
تیر را چون بکشم لشکر تو می ریزد
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد
گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد
بهترین کار تو این است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد
شده اندازه ی قاسم بدنت از بسکه
قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد
مادرم مادر تو - مادر تو مادر من
گریه ی مادر من - مادر تو می ریزد
علی اکبر لطیفیان
*******************
رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت
هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت
پشت و پناه یکی دو روزه ی من نه !
یک جبل الرحمه از برابر من رفت
نیست کمر درد من به خاطر اکبر
دردم از این است که برادر من رفت
گفتم ابولفضل هست غصه ندارم
عیب ندارد اگر که اکبر من رفت
بسکه بلند است هلهله به گمانم
کوفه خبر دار شد که لشگر من رفت
زود زمین خوردن من علتش این است
تیر به بال تو خورد و در پر من رفت
چشم قشنگ تو سه شعبه ی مسموم
وای چه ها بر تو ای برادر من رفت
گفت مرا هم ببر به علقمه - گفتم :
زودتر از رفتن تو مادر من رفت
رفتی با رفتن تو دست حرامی
تا بغل گوشواره ی دختر من رفت
طفل رضیع مرا رباب کفن کرد
فکر کنم دیده آب آور من رفت
جان حسین - روی نیزه باش مراقب
دیدی اگر سمت کوفه خواهر من رفت
علی اکبر لطیفیان
******************
این که بر سینه خود داغ برادر دارد
نتواند که سر از سینه ی تو بردارد
تیر ها با همه قامت به تنت جا شده اند
وای بر من چقدر پیکر تو پر دارد
می کشی پا به زمین و کمرم می شکنی
کمی آرام که در پای تو مادر دارد....
....میکشد تیر ز چشمان تو با دست کبود
ولی این تیر چرا هیبت خنجر دارد؟
ای رشید حرمم بی تو حرم غارت شد
آخر این خیمه آتش زده دختر دارد
چه شده با سرت از ضربه سنگین عمود
بین دو ابروی تو سخت است ترک بردارد
حسن لطفی
******************
تمام غصه ام این است , پشت پا بخوری
تو هم شبیه خودم نیزه بی هوا بخوری
خـدا کند که به فرقـم نـظر نـینـدازی
هراس دارم از این عمق زخم جا بخوری!
عـزیز فـاطـمه مـدیون زیـنبت کـــردم
اگر که ثانیه ای غصـه ي مـرا بخـوری
شبیه من جگرت آب می شود وقتی
به زیر تیغ وسنان حرص خیمه را بخوری
خلاصه عرض کنم حرف تیرها این است
قـرار نیست که از آب کـربلا بـخـوری!
وحید قاسمی
*******************
آبی نبود اگر که تو سقا نمی شدی
مشکی نبود اگر که تو دریا نمی شدی
از سمت خانواده زهرا به سمت ما
فیضی نبود اگر که تو آقا نمی شدی
حالا که مثل نور شدی و قمر شدی
ای کاش هیچ وقت تو پیدا نمی شدی
این تیر با نگاش نظر می زند تو را
حالا نمی شد این همه زیبا نمی شدی
می خواستی که تیر نگیرد تن تو را
کاری نداشت، خوش قد و بالا نمی شدی
تو جمع خیمه بودی و تقسیم کردنت
ورنه در این مزار کمت جا نمی شدی
پیش قد حسین، تمامت شکسته بود
تقصیر تو نبود اگر پا نمی شدی
علی اکبر لطیفیان
موضوعات مرتبط: حضرت عباس(ع) - شهادتشب نهم محرم
برچسبها: اشعار شب نهم محرم (تاسوعا) – روضه حضرت عباس(ع)